دانیال دانیال ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه سن داره

دانیال عشق مامان و بابا

مامان دانیال کوچولو را به حمام برد

"سلام کوچولوی نازم" با اینکه هشت ماه و نیمت هم گذشته ولی من تا حالا حمومت نبرده بودم از موقعی که به دنیا اومدی تا حالا مامان جون(یعنی مامان خودم)تو رو حموم میبرد ولی امروز من و بابا تصمیم گرفتیم خودمون دوتایی تو رو حموم کنیم.عزیزم تو عاشق حموم کردنو اب بازی هستی.   اولش که بردیمت حموم گزاشتیمت توو وان کوچولوی پر از اب یه کم ترسیدی ولی بعدش شروع کردی به اب بازی بعدشم من با کمک بابا شستمت خلاصه خیلی خوش گذشت فقط اخر سر که صورتتو میشستم یه کم دستت صابونی شد و مالیدی به چشمت و یه کم گریه کردی ولی به جاش خیلی تمیز و خشگل شدی به به چه پسر تمیزی شدی. بوس س س س س س........................................................
26 بهمن 1390

از تو مینویسم تا بدانی که چقدر دوستت دارم...

سلام کوچولوی نازم.امروز من و بابا تصمیم گرفتیم که یه وبلاگ واسه تو که همه زندگیمونی بسازیم و کمی از لحظات با هم بودنمون بنویسیم تا وقتی یه روز بزرگ شدی بخونی و بدونی که چقدر مامان و بابا دوستت دارن . امروز ١٠/١١/٩٠ دو روزه که وارد ماه ٩ شدی عزیز کوچولوی من از این بابت خیلی خوشحالم حالا که بزرگتر شدی یاد گرفتی چند تا کلمه حرف بزنی میگی" دد_بابا_کاکا_نه نه" بای بای  میکنی و دست میزنی ولی حالا مامان واست ناراحنه چون یه کم از مماغت اب میاد بمیرم واست عزیزم سرما خوردی انشااله زودی خوب شی                         ...
24 بهمن 1390

دانیال هدیه ی اسمانی

این روزها خیلی خوشحالم چون خدا فرشته ی مهربونی مثل تو رو به ما هدیه داده با اومدنت زندگی ما رنگ تازه ای گرفته                                       خدایا به خاطر این هدیه ی قشنگ ازت ممنونم               ...
24 بهمن 1390

دانیال کوچولو گفت مامان

سلام خشگل مامان امروز که دارم از تو میگم ٨ ماه و نیمته عزیزم الان خوابیدی و من از این فرصت استفاده کردم اومدم از خوشحالیم برات بنویسم امروز خیلی خوشحالم گلکم چون بعد از گفتن دد_بابا_نه نه_بالاخره برای اولین بار صدام کردی  و گفتی:   مامان   ...
24 بهمن 1390
1